وقتی نگاه من به چشم نازت افتاد
ایمان من در پیش چشمان تو جان داد
بردی تو غارت دین من را با نگاهی
آن شب تمام هستیم را بردم از یاد
بردی قرار از جان من ای جان شیرین
آخر سکوتم بود محکم تر زفریاد
از چندو چون عشق آگه نیستم من
دانم که بی تو شمع عمرم هست بر باد
جانا شکار عشق کار قلب ما نیست
چشمان آهوی تو ما را کرده صیاد
عشق است راز خوب یا بد زیستن ها
هر دل فقط با عشق میگردد دمی شاد
تا عشق روی خوب شیرین در میان نیست
کی می توان فهمید حال زار فرهاد
.
.
.
.
غزل ها (صفحه 69 ) از کتاب عمو
مجنون از اول مجنون نبود
نامش را مجنون گذاشتند
از آن صبحی که لیلی دلش را اسیر کرد و با خودش برد
و مجنون در پی دلش
در پی لیلی اش
زنجیرهایش را پاره کرد و رفت
رفت و مجنون شد
سلام!
مثل همیشه عالی بود
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
ﮔﻔﺖ یا رب از چه خارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای؟
خسته ام زین عشق دلخونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو این لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیﻼ ساختی
من کنارت بودمو ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻲ
.
.
.
مرسی از حضور همیشگیت
mesle hamishe ziba....
مثل همیشه خواهش میکنم
کم پیدایی دوور هالو
سلام دوست گرانقدر
از آشنایی با افکار و آثار خوب شما بی نهایت خوشوقتم
بسیار سپاسگزارم
عزتتان جاوید .
سلام
آثار عموی مرحومم هست نه آثار خودم
شما هم وبلاگ هنری زیبایی دارید
ممنون از حضورتون
سلام مثل همیشه زیبا بود....یادشون گرامی...
سلام
ممنون شما لطف داری
مرسی از حضورت
خسته نباشی
من خستم
سلامت باشی
دشمنت خسته باشه
ممنون از حضورت باجی
آنقــدر مرا سرد کرد
از خودش .. از عشق ..
کــه حالا بــه جای دلبستن ، یخ بسته ام !
آهای !!! روی احساسم پا نگذاریــد
لیز میخوریــد .!
چشم پا نمیزارم
خیلی قشنگه ممنون