به یاد عمویم عبدالحسین کلهری شاعری از دیار گتوند زادگاه قیصرامین پور

تقدیم به عموی مرحومم عبدالحسین که هرگز یادش از خاطرم نمیره یقیناً اگه زنده بود با دستای خودش این وبلاگو تقدیم به شما میکرد

به یاد عمویم عبدالحسین کلهری شاعری از دیار گتوند زادگاه قیصرامین پور

تقدیم به عموی مرحومم عبدالحسین که هرگز یادش از خاطرم نمیره یقیناً اگه زنده بود با دستای خودش این وبلاگو تقدیم به شما میکرد

پسرت در پی لالایی تو برگشته

سلام 

شب همگی بخیر 

پست جدیدم نسبت به بقیه متفاوته

ساعت از 4میگذره و من هنوز بیدارم  و دارم نمونه سوال تایپ میکنم واصلا نمیتونم تمرکز کنم  

امشب همزمان با شهادت حضرت فاطمه دو شهید از دفاع مقدس بعد از ۲۷سال به شهرمون و به آغوش خانواده هاشون برگشتند  

یکی از این شهدا شهید مصطفی جزایریه که پسردایی پدرم هست. 

امشب بعد از مراسم عزاداری تابوت شهیدو به خونش بردن

 ما هم اونجا بودیم

بمیرم برا مادرش یه لحظه حرفایی که به پسرش میزد  و باهاش دردو دل میکرد از خاطرم نمیره 

تابوت فرزندشو به  آغوش گرفته بود و میگفت: 

پسرم به خونه خوش اومدی میگفت پسرم برای همه دعا کن  وقتی اومدم پیشت شفاعتم کن و بیا دست منو بگیر  پدرت و برادرت یاور* الان اینجان و میدونم خیلی خوشحالن بمیرم براش داشت نوه هاشو که بعد ازشهادت مصطفی متولد شدنو به شهیدش معرفی میکرد  

* شهید مصطفی جزایری برادر دیگه هم داشت که چند ماه قبل از مصطفی به شهادت رسید

 

 

*قلم از وصف تو بسیار خجالت بکشد                  شعر از غربت غمبار خجالت بکشد 

پیر زن سوز نگاه تو مرا آتش زد                           جگر سوخته بگذار خجالت بکشد  

اشک شوقی بفشان در قدم فرزندت                  تا زمان لحظه دیدار خجالت بکشد  

آه مادر چه دل سوخته ای داری تو                      داغ از این داغ شرر بار خجالت بکشد  

سال ها منتظر بوی شهیدت ماندی                     انتظار از درو دیوار خجالت بکشد  

پسرت در پی لالایی تو برگشته                          عقده بگشا که دل زار خجالت بکشد 

استخوانی و پلاکی به تو برگرداندند                    مدعی زین همه ایثار خجالت بکشد 

گل پرپر شده دامان تو را خوشبو کرد                  در هوایت گل و گلزار خجالت بکشد 

به شکوه و به جلال تو قسم ای مادر                  حیرت از سبکو قرار تو خجالت بکشد   

   وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ  

 

* شاعر ناشناس

نظرات 11 + ارسال نظر
nahid دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:35 ب.ظ http://pasargan7.blogsky.com

فدات بشم آجی جوووووووووووونم ما این چیزی که الان هستیم مدیون خون پاک این عزیزان هستیم اینایی که از جون شیرین خودشون گذشتن واسه دفاع از میهنشون زبان من قاصر از وصف و عظمت و فداکاری این عزیزانه

احمدابهری پنج‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:40 ب.ظ http://sael110.ir

سلام
شب جمعه ، شب زیارتی اباعبدالله...
بفرمایید روضه...
بایک غزل مرثیه به روزیم
(پایگاه اشعار آیینی آقای علیرضا خاکساری)

ابوعدنان جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:09 ب.ظ http://abooadnan.blogsky.com

شاید الان دیگه مادرش آروم بشه
روحشان شاد

امیدوارم همین طور باشه

حسین جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:47 ب.ظ

واقعا من که دوست داشتم تو اون مراسم شرکت کنم. چند روز پیش داشتم یه فایل صوتی از اون شهید بزرگوار رو گوش می کردم تازه اون موقع بین خود و خدا باور کن تفاوت ما آدم های امروز رو با اون شهدا متوجه شدم. فرق آدم زمینی و آسمانی، آدم مادی و معنوی. تفاوت بین اراده های سست ما و اراده های آهنین اونها....

هر چی از شهدا برامون بگن و تو کتابا بخونیم آخر نمیشه بزرگواری و ایثار اون ها رو سنجیدو فهمید و درک کرد.
با دوربین شما کلی عکس و فیلم گرفتم حتما دیدیشون اون صحنه که تابوت شهیدو به اتاق مادرش آوردن و مادرش باهاش دردو دل میکرد خیلی غم انگیزه

farzad جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:49 ب.ظ http://ma2ta11.blogsky.com

وواقعا باید به همچین خانواده هایی تبریک گفت

موافقم

یادداشتهایی برای هیچ کس جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:33 ب.ظ http://badsectorr.blogsky.com/

سلام و وقت بخیر....
چندروز پیش کامنتی از شما توی وبلاگم دریافت کردم که به رسم ادب و احترام خواستم بیام و بهتون سری بزنم.
از با چندروز تاخیر میام هم عذر میخوام چون محل کارم شهرستانه و آخر هفته میام خونه...
وبلاگ جالب و متنوعی دارید.
موفق و موید باشید...

سلام
شما هم وبلاگ خیلی خوب و جالبی دارین
ممنونم از حضورتون

خان داداش چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:14 ق.ظ


«مظهر قدرت ما رنگ خون شهیده
دشمن اگه میترسه کار شهید رو دیده
شکر خدا یه عالم شهید زنده داریم
خیالمون راحته برگ برنده داریم!»

«آن مقنعه ور افتاد، جایش فوکل در آمد
سارا به قول دشمن، از املی در آمد
با خون و چنگ و دندان، دشمن ز خانه راندیم
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم
جای شهید اسم، خواننده روی دیوار
آنها به جبهه رفتند، اینها شدند طلبکار!»

لینک سایت برای خواندن کامل شعر
http://ab-ojeparvaz.mihanblog.com/post/236

ممنونم خان داداش گلم
خوشحالم که بعد از مدت ها سر زدی
مراسم خیلی خوبی بود و سرشار از معنویت یه سر برو خمین شهر فیلمشو بگیر نگاه کن خودم گرفتم خیلی دلم سوخت

حسینی پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:04 ق.ظ

سلام
عزیزم انشالله با پیامبران محشور گردد
من مسجدسلیمان بودم اونجا مادر و پدرچشم انتظار ش عمرشان را به شما داده بود و شهید ۱۳ ساله کسی برای بدرقه نداشت جزءخواهرش
انشالله رهرو شهدا شویم

بیچاره خواهرش حتما خیلی بهش سخت گذشت

صغی نامرد همه جا میری الا شهر زیبای من
قول و قرارات بعد از اتمام دانشگاه مثل اینکه یادت رفته؟؟؟

مجتبی خرسندی یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:30 ق.ظ http://darmahzareeshgh.blogfa.com/

السلام علیک ِ یافاطمةالزهرا)س)

سلام و عرض ادب

باآرزوی بهترین ها برای شما دوست عزیز

بایه غزل

ویه غزل مثنوی قدیمی

نذرمادرم حضرت زهرا(س) به روزم ...

منتظر تشریف فرمایی شما برای نقد ونظر هستم

یاعلی(ع)مدد...

حسینی یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:20 ب.ظ

سلام عزیز دلم
به جان خودم عید خواستیم بیایم ماشین عموم خراب شد دیگه نیومد یم انشالله میام منتظر باش
خودتم قول دادی ولی نیومد پتیت مگه نیمری خونه خاله

سلام
صغی عزیزم
چرا میام اما برام جور نشده که بمونم
همیشه منتظرت هستم ببینم بالاخره کی میای صغی جونم

الی جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:16 ب.ظ

سلام خسته نباشید عموتون واقعا یادش ماندگار هست و خواهد ماند. روحش شاد یادش گرامی

سلام
ممنون از حضورتون دوست من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد