وقتی نگاه من به چشم نازت افتاد
ایمان من در پیش چشمان تو جان داد
بردی تو غارت دین من را با نگاهی
آن شب تمام هستیم را بردم از یاد
بردی قرار از جان من ای جان شیرین
آخر سکوتم بود محکم تر زفریاد
از چندو چون عشق آگه نیستم من
دانم که بی تو شمع عمرم هست بر باد
جانا شکار عشق کار قلب ما نیست
چشمان آهوی تو ما را کرده صیاد
عشق است راز خوب یا بد زیستن ها
هر دل فقط با عشق میگردد دمی شاد
تا عشق روی خوب شیرین در میان نیست
کی می توان فهمید حال زار فرهاد
.
.
.
.
غزل ها (صفحه 69 ) از کتاب عمو