به یاد عمویم عبدالحسین کلهری شاعری از دیار گتوند زادگاه قیصرامین پور

تقدیم به عموی مرحومم عبدالحسین که هرگز یادش از خاطرم نمیره یقیناً اگه زنده بود با دستای خودش این وبلاگو تقدیم به شما میکرد

به یاد عمویم عبدالحسین کلهری شاعری از دیار گتوند زادگاه قیصرامین پور

تقدیم به عموی مرحومم عبدالحسین که هرگز یادش از خاطرم نمیره یقیناً اگه زنده بود با دستای خودش این وبلاگو تقدیم به شما میکرد

دو بیتی عمو

باران

به‌به‌چه روح‌نواز است طبع‌لطیف باران    چه رحمت عجیبی‌است تشکّر از خدامان

باران همی فرودآی از آسمان آبی           جاری نمای رودی‌در دشت و در بیابان 

 

 

 

مریم

دیشب عروسی خواهرم مریم بود جای همه دوستان خالی 

تصور اینکه دیگه آجیمو تو خونه کنارمون نبینم برام سخته وقتی لباساشو تو خونه میبینم انگار دارم دیونه میشم 

دیشب انگار داشتن یه تیکه از وجودمو ازم جدا میکردن خدا میدونه چقد گریه کردم موقع رفتنش 

 

عمو یه شعر داره که اسم مریم داخلش اومده 

هدیه عمو به برادر زادش که شب عید غدیر جشن عروسیش بود  

جمع بی غم

 

دل خوش به یک آینده مرموز و مبهم 

افتاده ام در دام چشمان تو مریم 

 

اینجا کسی با تشنه بودن آشنا نیست 

وقتی گل باغ دو چشمم هست شبنم 

 

تردید دل را برطرف کن بهترینم 

زخم مرا ناز نگاهت هست مرهم 

 

یک روز خواهم رفت با قلبی شکسته 

آوخ که اینجا شمع عمرم سوخت کم کم 

 

نیمی زعمرم را فریبی سخت خوردم 

همسایه بودم سال ها با جمع بی غم 

 

باور نکردم گرچه داغ رفتنت را 

شادان نبودم بی گل روی تو یک دم 

  

 

آرزو میکنم خوشبخت بشی آبجی مهربونم

قول و قرار

قول و قرار 

 

یارب شده ام عاشق و دیوانه ی یاری 

زلفان سیه دارد و چشمان خماری 

 

بالای بلندش به یکی سرو بماند 

از ایل که می باشد و دارد چه تباری 

 

آن غصه دیرینه ی دل رفت زقلبم 

با یک نگهش غصه و غم رفته کناری 

 

او راحت جان من دل خسته ی زار است 

نگذاشت میان دل من زنگ و غباری 

 

غمگین دل بی عشق من ای دوست خزان است 

بر این دل پاییزی من باد بهاری 

 

جز مهر و وفا و سخن صدق و محبت 

هرگز نگذاریم به هم قول و قراری 

 

گر عهد ببندم به گرو جان بگذارم 

حق است مرا عاشق لایق بشماری 

 

تقدیم به همه اونهایی که هر لحظه با عشق زندگی میکنن