به یاد عمویم عبدالحسین کلهری شاعری از دیار گتوند زادگاه قیصرامین پور

تقدیم به عموی مرحومم عبدالحسین که هرگز یادش از خاطرم نمیره یقیناً اگه زنده بود با دستای خودش این وبلاگو تقدیم به شما میکرد

به یاد عمویم عبدالحسین کلهری شاعری از دیار گتوند زادگاه قیصرامین پور

تقدیم به عموی مرحومم عبدالحسین که هرگز یادش از خاطرم نمیره یقیناً اگه زنده بود با دستای خودش این وبلاگو تقدیم به شما میکرد

قول و قرار

قول و قرار 

 

یارب شده ام عاشق و دیوانه ی یاری 

زلفان سیه دارد و چشمان خماری 

 

بالای بلندش به یکی سرو بماند 

از ایل که می باشد و دارد چه تباری 

 

آن غصه دیرینه ی دل رفت زقلبم 

با یک نگهش غصه و غم رفته کناری 

 

او راحت جان من دل خسته ی زار است 

نگذاشت میان دل من زنگ و غباری 

 

غمگین دل بی عشق من ای دوست خزان است 

بر این دل پاییزی من باد بهاری 

 

جز مهر و وفا و سخن صدق و محبت 

هرگز نگذاریم به هم قول و قراری 

 

گر عهد ببندم به گرو جان بگذارم 

حق است مرا عاشق لایق بشماری 

 

تقدیم به همه اونهایی که هر لحظه با عشق زندگی میکنن 

بی قراری

بی قراری 

گاه گاهی خسته میگردم زچرخ روزگار 

از سیاهی، از پلیدی، دردو رنج انتظار 

 

می نویسم شعرهایی گاه زیبا گاه زشت 

گاه میگیرم قرار و گاه گردم بی قرار 

 

خسته گشتم از دو رنگی از ریا و از نفاق 

شرم دارم از چنین طاعت برای کردگار 

 

از جوانی شرم دارم، شرم باد از همتـّم 

من پیاده گشته بودم پیک خوشبختی سوار 

 

اضطراب و بی قراری، یأس ها، دلواپسی 

دردهای بی دوایی که کشانندم به دار 

 

آه از شب های تیره روزهای یکنواخت 

دوستان بی وفا و دشمنان نابکار 

 

باز هم باد مسافر آرزویم را ربود 

باز هم پابند می مانم به عشقی ماندگار

میلاد امام هشتم

میلاد با سعادت عالم آل محمد رو به همه دوستان تبریک میگم 

شنیدم که عمو این شعرو تو راه رفتن به مشهد سرودن اونم موقع شب 

 

آقا طلب کن 

تا پاسی از شب نگذرد شعرم نمی آید 

شعری که آسان رو کند دیری نمی پاید 

 

آقا طلب کن خوب می دانی که عاقل نیست 

هر کس به سوی درگهت با سر نمی آید 

 

گفتم که شاید سهل گردد سویتان آیم 

عهدی کنون بستم که هر شاید شود باید 

 

ای پاسدار حرمت عشق خداوندی 

کاری بکن تا هرزگی جان را نیالاید 

 

وقتی که روح از پیکر ما رخت بر بندد 

لطفی بکن همراه تن روحم نفرساید 

 

هر روز می کوشم بگویم شعر امّا حیف 

تا پاسی از شب نگذرد شعرم نمی آید 

 

 

امشب جات خیلی خالی بود عمو رفته بودیم محمد ابن زید. همه بودن ولی شما نبودی ..........

دفاع مقدس

دوبیتی های عمو به مناسبت هفته دفاع مقدس 

 

دفاع 

آغاز جنگ از سوی دشمن بود ای دوست 

اما دفاع ما همه گفتند نیکوست 

حب الوطن دارد نشان از دین و ایمان 

گرما وطن را دوست می داریم زین روست 

 

شهید 

آن روز گل مرا کجا میبردند 

با بردن گل دل مرا آزردند 

دلواپسی شبانه بیهوده نبود 

فردای همان روز شهید آوردند 

 

یاد همه شهیدان 8سال دفاع مقدس گرامی باد 

 

سالگرد عمو

میگن وقتی خوشحالی، اونقدر خوشحالی نکن که غم بیدار بشه. 

سال 83 ما خیلی خوشحال بودیم، میرفتیم ، میومدیم، تفریح میکردیم، عروسی میگرفتیم. اونقدر خوش بودیم که غم شاکی شدو در خونه مارو زد. 

دست روزگار در چنین روزی عمو رو از ما گرفت.  

عبدالحسین خانوادشو برای همیشه ترک کرد و به خوشی هامون خاتمه داد 

موقع رفتن قول داده بود که فردا همون موقع برگرده. مثل همیشه خوش قول بودی عمو 

نمی دونم دست تقدیر چرا اینگونه برامون نوشت.... 

عمو 

یاد اون شعرای قشنگی که برامون میخوندی، یاد اون چایی های خوشمزه ای که با طعم هل همیشه و توی هر مجلسی برامون درست میکردی و میگفتی چایی باید خوش بو باشه، عمو، یاد اون نیمروهایی که برا صبحونه، برای من که مهمونت بودم درست میکردی، یاد اون وقتایی که میخواستم برات زن بگیرمو بهانه میاوردی، یاد اون آب تنی کردن ها توی کارون که ظهرای تابستون تو اون هوای گرم میرفتیم و خیلی بهمون میچسبید..... عمو هیچ وقت از خاطرم نمیره.  

 چه روزای قشنگی داشتیم 

عمو هیچ وقت فراموشم نمیشه اولین روز نوروز 83 چه کادویی بهم هدیه دادی. بلوز قشنگی که بهم کادو دادی رو نگه داشتم و فقط یه بار پوشیدمش، قبل از اینکه نباشی. 

تو گل سرخی          من یه برگ زردم       پرم از غصه       همنشین دردم 

براستی که دلت همیشه غصه داشتو نمیذاشتی کسی بدونه 

یادته وقتی میرفتیم کوه با صدای بلند این شعرو میخوندی و ما هم تکرار میکردیم. چرا خوشی ما دووم نداشت. چرا از پیشمون رفتی 

هیچ وقت کسی برام نگفت که چی شد ترکمون کردی چی شد که از اون ماشین لعنتی به پایین پرت شدی، آخه مگه میشه در ماشین یهو باز بشه. 

تو رفتی وما با خاطراتت خوشیم بعد از سال ها که از رفتنت میگذره هنوزم اسمت که میاد اشک همه سرازیر میشه خیلی حیف بودی 

مهربونیات ، شیرین زبونیات، خنده هات، شعرخوندتات تو جمعمون، عمو هیچ وقت از خاطرم نمیره 

کاش میمردمو 26شهریور 83 رو به چشم نمیدیدم . لعنت به اون روزا 

اون روز وقتی تو غسال خونه اومدم برای آخرین بار ببینمت، داشتی با چشات که باز باز بودن یه چیزی رو بهم میگفتی بدنت خیلی سرد بود ولی گرمای حضورتو اونجا حس میکردم 

یاد اون موقع میافتادم که بهم میگفتی هر کی تو رو اذیت کنه منو اذیت کرده 

کاش اینجوری اذیت نمیشدم عمو 

نمیدونم این شعرو چه موقع و در وصف چه کسی سرودی اما تقدیمش میکنم به خودت که خیلی زیبا خودتو توصیف میکنه:  

با آنکه میپوشیدپیراهنی از درد                         گاهی به یه لبخند مهمانمان میکرد 

بااینکه پنهان کرد در سینه غم ها را                   برچهره ها اما لبخند می آورد 

  

شوخی نبود ای دوست یک عمر دلتنگی           در نوبهاران هم رخساره اش شد زرد 

گرمای مهرش را با کوه سنجیدند                       هرگز نشد این مرد، از زندگی دلسرد 

 

در معبد احساس مردی مقدس بود                   در باغ یکرنگی آیینه میپرود 

فرسنگ ها دوریم از حس خوشبختی               هرگز ندانستیم قدر تو را ای مرد